دانلود رمان حرم دل از فهیمه رحیمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎیی ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﯿﮑﺸﺪ ﮐﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺁﻥ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﺻﻠﯽ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺑﯿﮋﻥ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻓﻘﯿﺮ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﭘﺪﺭ، ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻋﻤﻮﯼ ﭘﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﻭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ و ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻓﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ. ﻓﺮﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺵ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ…
خلاصه رمان حرم دل
شیشه های اتوبوس بخار گرفته و کثیف بود و بیرون اتوبوس چیزی دیده نمیشد. میله سرد اتوبوس به انگشتانش چسبیده بود و گوشش صدای نجواگونه را می شنید. آقای زمانی از امتحان تو بیشتر از امتحان من راضی است و رضایتش را به بابام ابراز کرده تو همیشه بهتر از من بوده ای هم در مدرسه و هم در محیط کار، به بابام گفتم تو همیشه زرنگ تر از من بوده ای و او خندید و گفت:” حتما نگین چهار تا چشم دارد که تو نداری. صدای خنده ریز او آمد و لحظه ای سکوت برقرار شد. بار دیگر که صدا بگوشش خورد داشت می گفت: نصف شب از صدای پارس چند سگ بیدار شدم و تا نزدیک صبح خوابم نبرد.
آسمان هم که انگاری پنبه میزد.صبحی هم آنقدر عجله داشتم که فراموش کردم دستکشم را بردارم و دستم شده گوله یخ. صدای آرام نفر دیگر بگوش رسید: من دستکش استفاده نمیکنم تو دستت کن! اگه دیشب تو از صدای سگان نخوابیدی، تو خونه ما از بس جر و بحث و دعوا بود، کسی نخوابید؟ و حتما باز هم موضوع دعوا تو بودی؟! خوشبختانه این بار من سوژه نبودم و جر و بحث بر سر نیما بود که پول می خواست برای ثبت نام و پدر حاضر نبود بدهد. منهم از بس جمله تکراری ندارم، شنیده بودم رفتم که بخوابم اما خوابم نبرد، هم به نیما حق دادم و هم به بابام. اگر حقوق گرفته بودم به نیما قرض
می دادم تا غائله بخوابد. بدبختانه برای ثبت نام فقط امروز را مهلت داشت. راستش از هرچه زندگی بخور و نمیر است خسته شده ام و تصمیم گرفته ام تا خود به استقلال کامل مالی نرسیده ام ازدواج نکنم مگر این که خواستگاری متمول باشد که نگرانی نداشته باشم. بیژن وقتی از اتوبوس پیاده می شد سر به آسمان بلند کرد و آه کشید…
مادر جعبه شیرینی را مقابلش گذاشت و گفت: دهنت را شیرین کن بقالی فروش رفت و جند روز دیگه صاحب یک مغازه میشی! بیژن زیر لبی تبریکی گفت و کوچکترین شیرینی را بر دهان گذاشت و حس کرد که دهانش به جای شیرین شدن تلخ مزه شده است…