دانلود رمان ارباب بداخلاق از نازنین ناصری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دختری که خدمت کار یه پسره بد اخلاقه. این پسر زن داره ولی به خاطر اتفاقاتی ارامیس رو مجبور به ازدواج با خودش میکنه. اتفاق های زیادی برای این دختر میوفته مخصوصا وقتی برادر ارباب به عمارت میاد. ارامیس دزدیده میشه و به تلخ ترین شکل ممکن این دو نفر که تازه عاشق هم شدن رو از هم جدا می کنن. ولی این تازه شروعه داستان ها و ماجراهای زیادی برای اوناست. پس بخونید و مطمئن باشید تکراری نیست نمی تونید حدس بزنید چه اتفاقی قراره بیوفته…
خلاصه رمان ارباب بداخلاق
با صدای عصبی که اسمم رو صدا می زد بیدار شدم. به سایان که بالا سرم وایساده بود نگاه کردم و خمیازه ای کشیدم. خیلی عصبی تر شد. بازوم رو محکم گرفت و مجبورم کرد بشینم. با حرص گفت: خیلی بی ادب شدی باید آدمت کنم… نگاش کردم و گفتم: برادرتون داشت به… با تو دهنی که خوردم از روتخت به زمین پرت شدم و اشکام روون شد. اومد بالا سرم و گفت: به جای عذر خواهیته؟؟؟ …با حرص گفتم: عذر خواهی برای چی من که کاری نکردم. رو یه پا زانو زد و موهام رو تومشتش گرفت: همین الان لباساتو عوض می کنی می برمت دست بوس داداشم وگرنه همین جا انقدر می زنمت که آرزوی مرگ کنی.
فهمیدی؟؟؟ با اشک نگاش کردم و گفتم : یعنی برم از آقا کامران معذرت بخوام؟؟ یه ابروش رو انداخت بالا و گفت : دقیقا. با بغض گفتم: روز اولی ضایع ام نکن موهام رو بیشتر کشید و گفت: همین که گفتم فهمیدی یا گزینه ی دوم رو انتخاب کنم. از درد موهام اشک توی چشمم جمع شد. فکر عذر خواهی از اون پسره حالم رو بد می کنه. گفتم : باشه الان لباس عوض می کنم. موهام رو ول کردو رفت بیرون… با حال خرابی لباسام رو عوض کردم و رفتم بیرون. سایان با اخم منتظرم وایساده بود، که وقتی منو دید به سمت یکی از اتالا راه افتاد که فکر کنم اتاق کامران باشه… منم پشت سرش راه
افتادم در زد و با صدای کامران که گفت بیا تو درو باز کرد و رفت تو منم با سری پایین رفتم داخل. سایان: خواب که نبودی؟؟؟ کامران نگاهش به من بود و توی همون حال جواب داد: نه چیزی شده؟؟؟ سایان : آرامیس می خواست چیزی بهت بگه. جفتشون به من نگاه کردن آب دهنم رو به سختی قورت دادم و گفتم: من معذرت می خوام آقا کامران.دیگه در توانم نبود بیشتر حرف بزنم. انگار سایان فهمید که دیگه نخواست ادامه بدم. سایان: برو بیرون به کارات برس. سعی کردم صدام نلرزه: چشم. جدیدا برام سخت شده بود که ارباب صداش کنم. شاید من تند میرم و هوا برم داشته که زن اربابم…