دانلود رمان سمرا از الف_صاد با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سمرا داستان دختر ی از قوم عرب است که عاشق پسری تهرانی و دانشجو در شهرش می شود. بیژن به قصد سرگرمی و دوستی دو روزه به سمرا نزدیک می شود ولی با اجبار خانواده ی دختر مجبور به ازدواج با سمرا می گردد. داستان سمرا داستان طرد و دوری او از خانواده و وارد شدن به خانواده ایست که به عنوان عروس پسرشان قبولش ندارند. سمرا داستان هزاران زنی است که قربانی شرایط و تعصب های قومی می گردند. سمرا داستان زنانیست که می سوزند و می سازند و دم بر نمی آورند…
خلاصه رمان سمرا
<تضاد> نگاهی به ساعت روی طاقچه کرد… اگر طبق معمول به خانه می آمد، اکنون دیگر به کوچه نزدیک می شد. اطرافش را نگاه کرد. صادق روی کتاب هایش خیمه زده بود و سعی داشت که درست و بی غلط نوشته های کتاب را بخواند و در دفترش بنویسد. نعیمه با عروسک بی موی خود مشغول بود. به احتمال نود درصد یوما هم در آشپزخانه آشپزی می نمود.آهسته شی له اش (شیله :شال سیاهی که زنان عرب بر سر می کنند) را برداشت و ازهال بیرون آمد. حیاط را از نظر گذراند…. خالی بود.
با خوشحالی شیله را بر سر نهاد و ازحیاط گذشت و در را باز نمود. سرش را به اندازه ای که بتواند دو سمت کوچه را رصد نماید از الی در بیرون برد و با نگاهی به چپ و راستش، پی برد که فرد مورد نظرش هنوز نرسیده است. نگاهش را به پشت بام داد و برادر دیگرش فؤاد را دید که با کبوترانش مشغول است. زاویه اش را طوری تغییر داد که کمترین دید را از بالا داشته باشد. می دانست فؤاد اگر ببیندش با تشر و دعوا اجازه ی ماندن را نمی دهد. آرام و مانند جاسوسی کارکشته بار دیگر کوچه را از نظر گذرانید.
سوژه رؤیت شد. گل از گلش شکفت… کمی بیشتر دقت کرد… اَه به این شانس… فاضل همپای سوژه به طرف خانه می آمد… چشمانش صورت خندانش را نگاه که نه، می بلعید… می دانست وقت کمی دارد. باید قبل از این که به خانه برسند و فاضل متوجه در باز شود در را ببندد و به اتاق یا آشپزخانه رود. ترجیحا ً باید اجازه دهد صادق بیاید و در را بگشاید. گونه هایش گل انداخته و قرمزیش به چشم می آمد. برای بار آخر با احتیاط سرش بیرون برد. هر دو نزدیک خانه ایستاده بودند. پشت به خانه ایستاده بود و او رویش به در خانه بود…