دانلود رمان جوانه سیاه عشق از کاترین ساتکلیف با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بازگشت به مالهام برای من کار آسانی نبود. مالهام… جایی که بذر بدبختی ها و شکست تلخ من کاشته شده بود. شکستی که زندگی من را به قدری تحت تاثیر قرار داده بدهد که، تنها امید به انتقام هدایت کننده ی روز و شب من در دارالمجانین ” رویال اوکاس” در ” منستون” شود. هنوز هم نمی دانم چطور توانستم تمام آن دو سال را در آن دیوانه خانه دوام بیاورم! بی شک اگر کمک های “جرمی بارون” نبود به دیوانه ای واقعی تبدیل می شدم .
خلاصه رمان جوانه سیاه عشق
چشم های آبی روشنش را با پلک های قرمز ورم کرده به من دوخت. -می دونید؟! مادر من یه عجوزه واقعی بود. مثل یه پاپ سخت گیر و غیرقابل تغییر… درست مثل یه دیکتاتور. پدرم همیشه می گفت: “یه روزی می یاد که پسرهام از هر چی زن روی زمینه، متنفر بشن. همینطور هم شد. نیکلاس از مادرم متنفر بود و بعد از زنش و الان هم از من متنفره. فکر می کنم هیچ کاری رو بهتر از داغون کردن ما، انجام نداده باشه. با وجود آنکه می دانستم او تحت تاثیر داروست.
ولی سخنانش را با علاقه گوش می دادم. بازویش را روی چشم هایش گذاشت. اقرار می کنم که او در واقع زن بسیار زیبایی بود. صورتی بدون نقص، پوستی صیقلی و مژه هایی بلند و برگشته ی قهوه ای روی چشمان آبی کمرنگش، از او زنی بسیار زیبا ساخته بود. -مادرم توی همین تخت مرد. درست یک هفته بعد از ازدواج نیکلاس و زمانی که هنوز با جین در سفر ماه عسلش در لندن بود. با انگشتش نقطه ای در کنار شومینه را نشانم داد.
-اون درست همون جا ایستاده بود و به صورت بی حرکت مادرمون نگاه می کرد. تنها کلمه ای که به زبون آورد ” عجوزه ی پیر” بود. نیکلاس بیچاره، تمام عمرش رو تا اون زمان برای کسب رضایت اون گذاشته بود. از هر چیز که براش مهم بود و بهش علاقه داشت، به خاطر اون دست کشیده بود. چرا… چرا ما باید همه ی عمرمون رو برای کسب رضایت والدینمون هدر بدیم؟ اوه نیکی… اگه کمی دیگه صبر کرده بودی… ای کاش می دونستی که حتی ازدواجت با “جین” هم برای راضی نگه داشتن مادر کافی نبود.